خداروشکر که جناب روحانی رای آورد فقط برای اینکه خودم طرفدارشم خوشحال نیستم
بخاطر کشورم خوشحالم حتی برای اونایی که رای ندادن حتی اونایی که فحشم دادن و کلی حرف زشت بهم نسبت دادن
مهم نیست ... شاید الان نفهمن که نفعشون توی اینه اما کم کم میفهمن
تا همین امروز هرچی طرفدار اوشون دیدم بی ادب و متعصب بودن اونوقت قشنگ حس میشد که اگه رای بیارن جو کشور خفقان آور میشه....
البته توی صف رای که بودم یه خانومی ازم پرسید به کی رای میدی؟
گفتم آقای روحانی...
گفت خیلی خوبه منم به رییسی رای میدم البته آقای روحانی خیلی زحمت کشید واقعا دستش درد نکنه منتها چون توی یه سری زمینه ها ضعیف بود من به رییسی رای میدم شاید اون بتونه اون موردارو درست کنه ...
هرچند حرفشو کامل قبول نداشتم ولی خب اولین کسی بود که طرفدار رییسی هم بود و بدون تعصب
منطقی حرفشو زد بدون فحش و تحقیر
برعکس این هم یه خانومی توی گروه دختر خاله ام تو تلگرام با اینکه میدونست من طرفدار روحانی ام فحشی نموند که نداده باشه
واقعا عصبیم کرده بود نمیدونم چطور میخان جواب پس بدن
بهش گفتم هیچ وقت بخاطر این تهمتا نمیبخشمت
مطمئنا 24 میلیون آدم دیگه هم نمیبخشنت
خیلی خودخواهیه که ادم خودشو عاقل و پاک بدونه اونوقت خیلی راحت 24 میلیون آدم رو فاسد و بی بندوبار بگه!
بهرحال خیلی خوشحالم :)

فقط دوروز دیگه میرم دانشگاه...
فقط دوروز دیگه پشت صندلی میشینم توی دانشگاه
خیلی زیاد دلم تنگ میشه خیلی خیلی زیاد
هرچند که توی جمع دوستامم آدم رو مخی هس ولی دلم تنگ میشه براشون
چهارشنبه هفته ی پیش خیلی خوب شروع شد
یه جشن خوب گرفتیم توی آمفی تئاتر و خودمونو خفه کردیم با عکس
توی آمفی توی حیاط با استادا...
منتها از ظهر به بعدش حالم خیلی بد شد
سر کلاس یهو سرم گیج رفت و سر درد خیلی شدید حالت تهوع و لرزش دست و پا اصن ی وضی
فقط سعی کردم خودمو برسونم خونه
هنوزم یه ذره از سردردش هست و اذیتم میکنه
دوستم میگه چش خوردی حخخ
قرار گذاشتیم تابستون یه روز گودبای پارتی بگیریم و از صبحش باهم باشیم و بچرخیم حسابی ...


یه طوطی فسقلی چند وقتیه مهمون خونه امون شده
همچین بالاشو باز میکنه و پاهاشو میکشه مثه وقتی که از خواب پامیشیم و خودمونو کش و قوس میدیم
ب همسر میگم خسته اس بچمون :)

الانم خونه ی بابامم
از دانشگاه اومدم اینجا هیشکی خونه نبود
زنگ زدم بابام گفت نیم ساعت دیگه میرسیم و کلید دست خودمه فقط..
منم روی سکوی خونه فرش پهن کردم و زیر باد خنک دراز کشیدم و خوابم برد خیلی چسبید ....

این روزا آخرین روزهای دانشگاه رفتنه و یه حس بدی دارم کلا از آخر ترم ها خوشم نمیومد یه جو سنگینی راه میوفته توی دانشگاه حالا این ترمم که دیگه کلا ترم آخره برام سخت تره تحمل این جو
چند روزه که جشنواره حرکت شروع شده و دیروز با دوستام رفتیم غرفه ی خودمون
خیلی غریبانه بود هر سال سازه ماکارونی و کلی اوریگامی داشتن و لب تاپ داشتن و بچه هابازی میکردن جایزه میگرفتن
منتها امسال هیچی نبود غیر از کتاب
ب دوستم گفتم بازی فکری ریاضی دانلود کنه و خودمم چند تا اوریگامی درست کردم و گذاشتم روی میز
چند تا هم مربع روبیک اوردن و مسابقه گذاشتن بچه ها که هرکی کمتر بتونه بسازه بهش جایزه بدن
کم کم شلوغ شد و استادمون هم اومد ازمون عکس گرفت
یکی از پسرام اومد گف من کلی اوریگامی بلدم منتها وقت ندارم الان و تند تند یه گل لاله درست کرد و رفت...
خودمونم غرفه های دیگه رفتیم و مسابقه دومینو شرکت کردیم
یه بازی دیگه هس تست اعصابه و یه حلقه کوچولو رو از توی سیم ها رد میکنی نباید بخوره به سیم وگرنه میسوزی
اونم شرکت کردم و بردم
بچه های زیستم خون میگرفتن و گروه خونی میگفتن
بچه های شیمی خمیر دندون میساختن
کلا ام آهنگ های حامد همایون پلی میشد دیگه
کلا خوش گذشت خیلی خندیدیم ...
چهارشنبه هم همایش خیامه و برای بچه های ریاضی جشن میگیرن و صندلی داغ میذارن برای استادای محبوب
چون جشن فارغ التحصیلیمون موکول شد به مهر ماه رفتیم با کارشناس فرهنگی حرف زدیم علی الحساب لباس فارغ التحصیلی رو توی همایش خیام بدن بپوشیم با استادا عکس بگیریم
الان باغچه های دانشگاهم پر از گل و بلبله عکسا خوشگل میشه
کلا روز خوبی میشه و قراره خودمونو خفه کنیم با عکس گرفتن :)))
هفته ی دیگه چهارتا امتحان میانترم دارم و نمیدونم کی قراره بخونه :/

هفته ی پیش خواهرشوهر از همسر ناراحت بود زنگ زد به من کلی بدو بیراه گفت و قطع کرد و منم هنگ بودم که چرا اینجوری کرد
بعد دوباره زنگ زد و معذرت خواهی کرد و گفت ببخشید عصبانی بودم اصن نمیدونم چی گفتم و منم خیلی سرد جوابشو دادم و تهشم که گفت ببخشید جوابشو ندادم
خدایا همه ی مریضارو شفا بده لطفا ایشون رو توی اولویت قرار بده...