توزرد

امتحانام که پنج شنبه تموم شد اولین کارم نوشتن یه پست بود ولی فکرم درگیر بود حس خوبی نداشتم پستی هم که نوشتم به دلم ننشست پاکش کردم 

امروزم که مثلا عیده و ساعت ١١با سردرد بیدار شدم و قرصم خوردم خوب نشدم 

ناهار مورد علاقه همسرجان  چلومرغ درست کردم منتها نمیدونم امروز چمونه مدام داریم بهم میپریم 

بخاطر خیلی چیزا فکرم درگیره و فقط دوست دارم تنها باشم امروز 

فقط خداکنه کسی نیاد خونمون که بعید میدونم >_<

یه شاگردم تا آخر هفته دارم که هنوز نیومده و امیدوارم نیاد امروز 

انقدرم کنده واقعا بعضی جاها دوست دارم داد بزنم سرش 

امروز اگه بیاد و دوباره خنگ بازی دربیاره یا سر خودمو میکوبم به دیوار یا سر اونو :/

هر چیزیو قشنگ پنج بار تکرار میکنم بازم با علامت تعجب نگام میکنه ازینکه گوش نمیده و حواسش پرته لجم درمیاد

بعد از امتحانام خونمون به یه تمیزکاری اساسی نیاز داشت که انجام شد و آرامش برگشت بهم 

الانم دوست دارم این تعطیلات تموم شه و روزای عادی بر گرده و با خیال راحت کتابایی که از نمایشگاه کتاب خریدم بخونم و قهوه بخورم و حس لاکچری بودن بهم دست بده 

ولی جدا از شوخی شدیدا دلم کتاب خوندن میخاد 

مخصوصا اینکه کمد کتابام حسابی مرتبه و ازش حس خوبی میگیرم

خداروشکر نمره های این ترمم هم عالی بود وقتی درسای سخت رو با نمره بالا پاس میشم اعتماد بنفس میگیرم 

ولی خب این وسطم یادم نمیره که دوستای دانشگاهم فقط مختص خود دانشگاهن و توی بی معرفتی کم نمیذارن از ناراحت شدن برای نمره های خوبم بگیر تا حسادت علنی که چرا فارغ میشم از تحصیل و اونا هم چنان درسارو میوفتن 

ولی من واقعا دوسشون دارم از نمره های خوبشون خوشحال میشم بهشون کمک میکنم تا جایی که ازم بربیاد 

فکر میکردم فقط یکیشون آدم تره که اونم تو زرد دراومد 

از امتحان که میاد بیرون با یه قیافه ای میاد که هرکی ندونه فکر میکنه همه ی کشتی هاش غرق شده و همچین میناله که فکر میکنی حتما میوفته و وقتی من غصه اشو میخورم میبینم اتفاقا نمره ی خوبی هم گرفت و ادابازی درمیاورد 

این ترمم که کلا نمره هاشو بهمون نگفت و بدترین شکل ممکن برخورد کرد روز اخر که هممون مشغول خداحافظی بودیم کله اشو انداخت و رفت صداش کردم گفتم انقدر بدت میاد از ما ؟  

بعدشم از گروه تلگراممون لفت داد 

وفتی رفتم پی ویش گفت دیگه دانشگاه تموم شد کاری ندارم باهاتون :/ 


اینم از تصوراتی که طبق معمول خراب شد 


دلم از خیلی از آدما گرفته 

همینکه میای به آدما و حضورشون دلگرم شی گند میزنن و میرن 

اووووف 


میخاستم وقتی حالم خوبه پست بذارم که حال شما گرفته نشه اما اینو ثبت میکنم تا بدی یه سری آدما یادم نره ...


  • soheila joon
واقعااااااااا؟چه وقیحانه 😁
مبگفتی گذر پوست به دباغ خونه میفته ها.
واقعا خیلی بده به یکی دل میبندی میان گند میزنن 

اوووه چه لاکچری،حالا میخونی؟
خیلییی اصلا باورش برام سخته نیلو 

نه هنوز روزای عادیم برسه به ارامش برسم بعد شروع میکنم 
خداروشکر که امتحانات رو به خوبی پشت سر گذاشتی و راضی هستی^_^

ای بابا!!!
امان از دست این آدمای دوست نما...
یا نه!
دوستای آدم نما:|
نمیدونم کدوماش درست تره
لیاقت داشتن دوست خوب و مهربونی مثل تو رو نداشتن مسلما
اون ضرر کرده تو این ماجرا

امیدوارم الان خوبِ خوب باشی دوست گشنگم:***

مرسی عزیزم واقعا خداروشکرر

واقعا ناراحتم ازین قضیه حالا اون ادم نیس یا هرچی ازینکه چهارسال خیال میکردم ادم درستیه و نبود ناراحتم 
این دومین باره که زخم میخورم :(
لطف داری تو عزیزم

خوبم خداروشکر
من الان قیافه ام از کار دوستت اینجوریه :|
یعنی چی اخه؟؟؟ دانشگا تموم شد دیگ کاری ندارم؟ :|

پست بعدی رو هم خوندم. خدا رو شکر که انقدر همسرت باعث ارامشته... چقدر اون جمله عاشقانه خووووبه... ادم روحش صیقل پیدا میکنه :) 
همیشه خوشبخت باشی با همسرت :)
خودمم توی هنگم و باورم نمیشه اما خب چه میشه کرد زورکی ام نمیشه دوست موند 

ممنون :)
واقعا چه بی ادب :/
‌من دلم برا اینا میسوزه.خیلی باید خس گندی باشه که از سر صبح تا شب تو حسادت و زشتیدست و پا بزنه آدم
من دلم نمیسوزه ولی چن روزی دپرس میشم واقعا 
خدا بهشون دل صاف بده 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan