امروز اولین روز از ٢٤سالگیمه
امیدوارم امسال به آرزوهام برسم
هرچند که خیلی زیادن اما یه قدمم براشون بردارم دلگرم میشم که میشه
وحید هم دیروز ظهر بهم گفت شب برای تولدت بریم بیرون و کادوتم بخرم
خب جفتمون اینجوری بیشتر دوست داریم که دوتایی این مناسبتارو جشن بگیریم
به غیر ازون هم چون هرروز مهمون خونده یا ناخونده حتما داریم بیرون رفتن بدون مزاحم بود
دیگه من در حال ذوق مرگ بودم که داداش وحید زنگ زد و گفت بیا امشب برای سالگرد مامان شام بدیم:/
سالگرد فوت مادرشوهرمم یکم مرداده اما چون چهاردهم رمضان بود که فوت کرد معمولا توی ماه رمضون سالگرد میگیرن امسالم گرفتن دیگه فکر نمیکردم یکم مردادم بخوان بگیرن
وحیدم گفت اگه اوکی بشه شام فردا بریم بیرون
منم قبول کردم خب چیزی ام نمیشد بگم تو اون وضعیت که نمیتونستم ببرمش دور دور
شاید قبول میکرد بیاد اما دلش که پیشم نبود چه فایده ای داره
من فکر میکردم دیروز صبح که از خونه رفت بیرون حتما رفت مغازه
اما ظاهرا از ١١ تا نزدیکای ٢ رفته بود مزار
همیشه همینطوریه یه وقتایی میره که هیچکس نباشه حتی خونوادش
میفهمم چقد جای خالیشو حس میکنه :(
بخاطر اینکه همیشه دقیقه نود واسه هرکاری اقدام میکنن دیروزم هرکاری خواستن کنن نشد مثلا رستوران قبول نکرد شامو چون دیر شده بود
خودشونم دیدن دیره واسه دعوت کردن فامیل
فعلا مراسمو انداختن واسه روز پنج شنبه اگه اتفاق خاصی نیوفته ...
قرار بیرون رفتن دوتایی ماهم سرجاش موند
دیشبم از بهترین شبای زندگیم بود
هرچند که طبق معمول گوشی وحید داشت سوراخ میشد انقدر که خونوادش زنگ میزدن ولی دید که دارم حرص میخورم سایلنتش کرد
جدیدا به صدای زنگ گوشیش حساس شدم وقتی خونه نیست هم احساس میکنم داره صداش میاد
ظهرا که میاد یواشکی سایلنتش میکنم :دی
اول رفتیم و کادو رو خریدیم میخواستیم بریم سیسمونی هم ببینیم اما دیر شده بود و نشد
بعدشم رفتیم کیک خریدیم گفتیم تو یخچالش باشه تا بریم شام بخوریم و برگردیم
طبق معمول رفتیم کباب بناب گرفتیم و منم هی با جوجه حرف میزدم اجازه بده مامانش یکمی غذا بخوره
دیشب بعد از مدتهااا بیشتر غذامو خوردم
وای عالی بود دلم درد گرفته بود دیگه
وحیدم انقدر ذوق کرده بود هی نگام میکرد خخخ
کاش این کبابیه شهر خودمون بود هرچند روز از کبابش میگرفتم
جلو چشم خودمون کباب میزنه نونم همونجا تو این تنور قدیمیا درست میکنه داغ داغ میاره
به به
بعدشم اومدیم خونه و تولد بازی کردیم و عکس گرفتیم یه عالمه
امسال خدا بهترین هدیه عمرم رو بهم داده
یه جوجه که فعلا تو دلمه و میدونم خدا خودش خیلی مواظبمونه
خدایا شکرت بخاطر همه چیز :)))
یه پیج خصوصی تر توی اینستا زدم ادرسشو برای دوستایی که ندارن میذارم
asal_o_shekar