یکشنبه ساعت ١٠ وقت سونوگرافی داشتم
وقتی رفتم داخل دیدم بعله مثل همیشه جای وایسادن هم حتی نیست تو مطب منم دلم خوش بود که از قبل نوبت گرفتم بعد از کلی معطلی تازه نوبتم شد ویزیت شم و بعدشم بهم گفت برو چهار ساعت دیگه بیا
گفتم من ساعت ١٠نوبت داشتم دیدم ده تفر از پشت سرم گفتن ما از دیروز نوبت داریم:/
خب منم یه شهر دیگه میرم و نمیشد برگردم خونه
رفتم بیرون و تصمیم گرفتم برم شهر کتاب
یکمی اونجا خودمو سرگرم کردم و یه کتاب سفارش دادم و بعدشم یواش یواش رفتم پیش تاکسیا و تو مسیر با جوجه رفتیم کافی شاپ یکمی خنک شیم
هی با خودم فکر کردم برم خونه خواهرم یا نه که دیگه بی خیال شدم و رفتم مطب نشستم و دیدیم برق رفت
دیگه همه باند بلند غرغر میکردن و خیلیام گذاشتن رفتن دیگه
بعد از کلی معطلی ساعت ٣ نوبتم شد و رفتم داخل
با جوجه هم حرف میزدم که خوب بشینه ببینیم دختره یا پسر :دی
دکترم شروع کرد نگاه کردنو و یکمی سوال پرسید و یهو گفت بچه پسره:)))
کم مونده بود پاشم بغلش کنم ولی دیگه خانومش هم تو مطبه خودمو کنترل کردم خخخ
همه معطلی و خستگی و گرمارو فراموش کردم دیگه
تا رسیدم خونه قربون صدق اش میرفتم و ناخوداگاه لبخند میزدم:)
این عکسو سونوگرافی داد توش حالت صورتش مشخصه
آیا شما هم فکر میکنید داره لبختد میزنه یا فقط من توهم زدم؟
اینم یه عکس سلفی همین الان از من و پسرم
دیگه کاملا متوجه حرکاتش هستم دقیقا مثل بال زدن حشره میمونه 😍😍